به نام خدا
من راحت تا اینجایش را قبول می کنم که خسته اند، پیرند، درد دارند، اعصاب ندارند، یا هرچه.. اما اینجایش را قبول نمی کنم که درد برسد به دست ِ چپم، حال تهوعم شدید شود، بروم هرچه خورده و نخورده ام را بالا بیاورم که یعنی من پیر نیستم؟
دلم میخواهد بروم ماشین بردارم، با همین ترمز ِ خرابش، راهی ِ جاغرق شوم، خودم و همه را به کشتن دهم و خلاص. خلاص.
میگرنم آنقدر شدید شده که سرم را ممتد به دیوار بکوبم. دلم یک چیزی میخواهد که نیست.
من راحت تا اینجایش را قبول می کنم که خسته اند، پیرند، درد دارند، اعصاب ندارند، یا هرچه.. اما اینجایش را قبول نمی کنم که درد برسد به دست ِ چپم، حال تهوعم شدید شود، بروم هرچه خورده و نخورده ام را بالا بیاورم که یعنی من پیر نیستم؟
دلم میخواهد بروم ماشین بردارم، با همین ترمز ِ خرابش، راهی ِ جاغرق شوم، خودم و همه را به کشتن دهم و خلاص. خلاص.
میگرنم آنقدر شدید شده که سرم را ممتد به دیوار بکوبم. دلم یک چیزی میخواهد که نیست.
No comments:
Post a Comment