Friday, March 01, 2013

..فقط چند لحظه کنارم بشین

به نام خدا

دیشب، راس ِ ساعت ِ 12، چیزی در من، چیزی در گوشی ِ موبایل ِ من، تو را، تو را و عاشق شدن ِ مرا، یادآوری می کرد.. دیشب، راس ِ ساعت ِ 12، همان 1 ِ مارچ ِ خودمان، همان 11 اسفند ِ لعنتی، تو را و تو را، تو را و چشم های تو را، تو را و ایستادن ِ تو را، تو را و نگاه ِ تو را، تو را و صدای تو را، تو را و دل ِ تو را، تو را و بودن ِ تو را، 12 بار، در من کوبید و من، یک ساله شدم.. من، بی تو، مثل ِ تمام ِ لحظه های دیگر ِ 11 بار و 10 بار و 9 بار و 8 بار و 7 بار و 6 بار و 5 بار و 4 بار و 3 بار و 2 بار و 1 باره شدن ِ ماههایمان، تنها، یک ساله شدم.. یک سال، یک سال!...

نگا کن فقط با نگاه کردنت منو تو چه رویایی انداختی.. به هرچی ندارم ازت راضیم، تو این زندگی رو برام ساختی.. به من فرصت هم زبونی بده، به من که یه عمره بهت باختم.. واسه چند لحظه خرابش نکن، بُتی رو که یک عمر ازت ساختم..

یک سالگی، مبارک . . .