به نام خدا
زندگی آشفته ام، به هیچ چیز، آرام نمی شود. ورق های روی میز. کتابهای روی زمین. تصمیم های روی هوا.. زندگی ِ دردناکم، شبیه ِ لحظه های آخر می شود، که خوبم و بد، که با بغض و لبخند، همراه می شوم، که آن جاده، مرگ ِ شادی هایم می شود، که آن خیابان ِ پهن ِ یک طرفه، تلخ ترین خیابان ِ این حوالی می شود..
زندگی ِ آشفته ام، توی تاریکی ِ محض ِ رازقی ها، پر پر می شود و من، تنها و آرام، گریه هایم را، به پای غمگین شدن ِ مرغ ِ عشق هایم، قربانی می کنم که شاید پروانه ای، نقشی بیندازد در نگاره های خیس ِ بی تو بودن..
رو به زوال ِ شک و تردید، در بین ِ بودن و نبودن هایم، پُر می شوم از حس ِ خالی ِ تنم.. بی وزن ترین اسارت ِ رها شده در قفس ِ کلافگی ِ ابرهای دل نازک ِ شب، همین ستاره های سوخته ی چشم های من است، که هست..
زندگی آشفته ام، به هیچ چیز، آرام نمی شود. ورق های روی میز. کتابهای روی زمین. تصمیم های روی هوا.. زندگی ِ دردناکم، شبیه ِ لحظه های آخر می شود، که خوبم و بد، که با بغض و لبخند، همراه می شوم، که آن جاده، مرگ ِ شادی هایم می شود، که آن خیابان ِ پهن ِ یک طرفه، تلخ ترین خیابان ِ این حوالی می شود..
زندگی ِ آشفته ام، توی تاریکی ِ محض ِ رازقی ها، پر پر می شود و من، تنها و آرام، گریه هایم را، به پای غمگین شدن ِ مرغ ِ عشق هایم، قربانی می کنم که شاید پروانه ای، نقشی بیندازد در نگاره های خیس ِ بی تو بودن..
رو به زوال ِ شک و تردید، در بین ِ بودن و نبودن هایم، پُر می شوم از حس ِ خالی ِ تنم.. بی وزن ترین اسارت ِ رها شده در قفس ِ کلافگی ِ ابرهای دل نازک ِ شب، همین ستاره های سوخته ی چشم های من است، که هست..