به نام خدا
دلم میخواست امروز صبح، یک صدا، بیاید کمی این اضطراب را کم کند.. می دانم اشتباه کرده ام. اصلا انگار از عمد دست به این اشتباه زدم. اصلا دیشب از عمد خوابیدم. امروز از عمد هی سرم را می کردم زیر ِ بالش و میخوابیدم. همین حالا، از عمد آمده ام نشسته ام اینجا، می نویسم وقتی تنها 6 ساعت مانده به رفتنم و همه ی کارهایم مانده و برایم مهم نیست که چه می شود.. آدم که سر ِ لج می اندازد، دیگر فرقی نمی کند کسی باشد یا نباشد.. فرقی نمی کند کسی بتواند بیاید او را آرام کند یا نه.. فرقی نمی کند کسی که دوست داری باشد، بگوید نمی تواند باشد و کسی که دوست نداری باشد، هی باشد و هی باشد و هی باشد..
به حال ِ خودم می خندم.. می خندم.. می خندم و از عمد، بلند بلند این بغض را خالی می کنم.. از عمد به تنهایی ِ خودم چنگ می زنم.. از عمد سرم را می زنم به لبه ی میز.. از عمد گلدان ِ روی میز را که پر از گل های خشک ِ یادگاری ِ تو است، پرت می کنم.. از عمد، یک تیغ برمی دارم و روی رگم می زنم. تمام.
دلم میخواست امروز صبح، یک صدا، بیاید کمی این اضطراب را کم کند.. می دانم اشتباه کرده ام. اصلا انگار از عمد دست به این اشتباه زدم. اصلا دیشب از عمد خوابیدم. امروز از عمد هی سرم را می کردم زیر ِ بالش و میخوابیدم. همین حالا، از عمد آمده ام نشسته ام اینجا، می نویسم وقتی تنها 6 ساعت مانده به رفتنم و همه ی کارهایم مانده و برایم مهم نیست که چه می شود.. آدم که سر ِ لج می اندازد، دیگر فرقی نمی کند کسی باشد یا نباشد.. فرقی نمی کند کسی بتواند بیاید او را آرام کند یا نه.. فرقی نمی کند کسی که دوست داری باشد، بگوید نمی تواند باشد و کسی که دوست نداری باشد، هی باشد و هی باشد و هی باشد..
I've tried so hard to tell myself that you're gone..
But though you're still with me..
I've been alone all along.. .....
باور کن دیگر فرقی نمی کند که امروز و فردا چه می شود.. هیچ فرقی نمی کند حتی چهار روز ِ دیگر چه خواهد شد.. دو سال است که دیگر فرقی نمی کند وقتی نه من برای تو فرقی می کنم نه تو برای من و من تنها، روزی چند بار با خودم زمزمه می کنم
There's just too much that time cannot erase..
There's just too much that time cannot erase..
There's just too much that time cannot erase .....
به حال ِ خودم می خندم.. می خندم.. می خندم و از عمد، بلند بلند این بغض را خالی می کنم.. از عمد به تنهایی ِ خودم چنگ می زنم.. از عمد سرم را می زنم به لبه ی میز.. از عمد گلدان ِ روی میز را که پر از گل های خشک ِ یادگاری ِ تو است، پرت می کنم.. از عمد، یک تیغ برمی دارم و روی رگم می زنم. تمام.
No comments:
Post a Comment