Sunday, November 09, 2014

از بخت یاری ماست شاید، که آنچه که می خواهیم یا به دست نمی آید .. یا از دست می گریزد؛

به بشرا،
که دیدن ِ اسمش، اینجا، چیزی از تمام ِ بغض هایم کاست و اندوه ِ چشم هایم را به حسرتی برای ندیدنش، بدل کرد..


به نام خدا

دلتنگی های آدمی را، باد ترانه ای می خواند
رویاهایش را، آسمان پر ستاره نادیده می گیرد
و هر دانه ی برفی به اشکی ناریخته می ماند..

سکوت سرشار از سخنان نا گفته است
از حرکات نا کرده
اعتراف به عشق های نهان
و شگفتی های بر زبان نیامده..

در این سکوت حقیقت ما نهفته است.
حقیقت تو و 
من.

1 comment:

  1. برای مهدیه، برای یک لطف حضور همیشگی

    در باغچه نبود
    در باغ و دشت نیز نشانش نیافتم
    در دره ها دویدم و در کوهپایه ها
    بر سینه های صخره و در سایه کمر
    بالای چشمه سار
    بر طرف جویبار
    جستم به هر سپیده دمانش نیافتم
    آخر به شکوه نعره برآوردم ای بهار
    کو آن گلی که خاک تو را آب و رنگ ازوست
    بر من وزید خسته نسیمی غریب وار
    کای عاشق پریش
    گل رفته خفته هیس
    بیدار باش و عطر نیازش نگاه دار

    بشرا

    ReplyDelete