Thursday, January 30, 2014

..آینه ای در برابر آینه ات می گذارم

به نام خدا


دلتنگی ِ عجیبی،
همه ی وجودم را مچاله می کند هربار که روبروی آینه ها،
"تو"یی، 
کنار ِ لبخندهای غریب ِ من،
 پیدا نمی شوی..
دلتنگی ِ عجیبی، 
می تَرَکاند تمام ِ زلال ِ آینه ها را، 
هربار که دست های تو، 
پناه ِ شانه های من نمی شود..

به عکس ها و 
خاطره ها و 
عطرها و 
تمام اَشکال ِ محجوم در ذهن،
دست درازی می کنم
شاید که
صفحه ای،
نقطه ای،
خطی،
شبیه ِ چشم های تو کشیده شده باشد..


No comments:

Post a Comment