به نام خدا
یکهو می نشینم روی زمین و عرق سرد می نشیند روی پیشانی ام و فکر می کنم، چه ساده "شکست" خورده ام و چه ساده، خیال های خوش ِ آن شبم، توی چند حرف، بر باد رفته است و فکر می کنم باید گوشی ام را بردارم، شماره ی استاد را بگیرم، و بگویم بهتر است امروز منتظرم نباشد.. بهتر است اصلا هیچکس، هیچ جای دنیا، منتظرم نباشد. بهتر است هیچ کس هیچوقت، هیچ جای دنیا منتظرم نباشد و من ساده، باخته ام..
گوشی ام را برمیدارم و شماره ی امیر را میگیرم و پشت ِ بوق های ممتد، اشک صورتم را پُر می کند و فکر می کنم، اگر گوشی را بردارد، فقط یک چیز می پرسم و وقتی گوشی را جواب نمی دهد، آرام اشک هایم را پاک می کنم و سرم را می گذارم روی این بالش و سرم تیر می کشد و می دانم، نمی شود بیش از این چیزی را تنفس کرد و ادامه داد.. می دانم نمی شود بیشتر از این، محکم ماند و احساس شکست نکرد.
باید برای استاد، اس ام اس بزنم. قبل از آن، به فرنوش می گویم که باخته ام. همه چیز، خیلی زیبا، تمام می شود. تمام.
یکهو می نشینم روی زمین و عرق سرد می نشیند روی پیشانی ام و فکر می کنم، چه ساده "شکست" خورده ام و چه ساده، خیال های خوش ِ آن شبم، توی چند حرف، بر باد رفته است و فکر می کنم باید گوشی ام را بردارم، شماره ی استاد را بگیرم، و بگویم بهتر است امروز منتظرم نباشد.. بهتر است اصلا هیچکس، هیچ جای دنیا، منتظرم نباشد. بهتر است هیچ کس هیچوقت، هیچ جای دنیا منتظرم نباشد و من ساده، باخته ام..
گوشی ام را برمیدارم و شماره ی امیر را میگیرم و پشت ِ بوق های ممتد، اشک صورتم را پُر می کند و فکر می کنم، اگر گوشی را بردارد، فقط یک چیز می پرسم و وقتی گوشی را جواب نمی دهد، آرام اشک هایم را پاک می کنم و سرم را می گذارم روی این بالش و سرم تیر می کشد و می دانم، نمی شود بیش از این چیزی را تنفس کرد و ادامه داد.. می دانم نمی شود بیشتر از این، محکم ماند و احساس شکست نکرد.
باید برای استاد، اس ام اس بزنم. قبل از آن، به فرنوش می گویم که باخته ام. همه چیز، خیلی زیبا، تمام می شود. تمام.
No comments:
Post a Comment