Tuesday, October 16, 2012

..خرابم نکن

به نام خدا

انگشت های بانداژ شده، ماسک ِ روی صورتم، اسپری ِ لعنتی که هر دوساعت یک بار حالم را نجات می دهد، طعم ِ شربت ِ دوست نداشتنی، این همه غلط املایی که نمی توانم با این انگشت ها تایپ کنم و هی می نویسم و هی بک اسپیس به دادم می رسد...

انگشت های بانداژ شده که که نمی توانم لابلای انگشت های تو جا دهمشان. انگشت های بانداژ شده که درد می کنند، می سوزند، تیر می کِشَند، می کُشَند. سردم است.

No comments:

Post a Comment