Tuesday, November 20, 2012

..دارم هی پا به پای نرفتن صبوری می کنم

به نام خدا

دارم صدای خسرو شکیبایی را گوش می دهم و هی میگوید "حال ِ همه ی ما خوب است" و من به عکس ِ آش رشته ی فرشته نگاه می کنم و به تنها دفعه ای که از قطار جا ماندم فکر می کنم و احساس می کنم مدت هاست که از قطار، جا مانده ام و روزها گذشته است و آن قطار رفته است و بازآمده است و رفته است و باز آمده است و من گیج و گنگ دویده ام یواشکی سوار ِ قطار ِ دیگری شده ام و همه ی سرما را به جان خریده ام و کز کرده ام توی رستوران و بی پناه، همه ی نگاه ها را تحمل کرده ام و آن قطار رفته است و باز آمده است و من کوبیده شده ام به مقصدی که نباید راهش را با این قطار می آمدم..

حالم خوب نیست. کاش باور می کردی.

No comments:

Post a Comment